۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

غزل های خط خطی

روی هر برگ پاره بنویس عشق
خط تیره - دوباره بنویس عشق
آسمان غزل اگر ابری است
یک دو تا چارپاره بنویس عشق
هی نترس و نوشته پاک نکن
قرص و بی استخاره بنویس عشق
...
.
.
من برای تو می نوشتم عشق
تو برای ، چه چاره بنویس عشق

این بخشی از غزلیه که سال 89 از مصطفی همدانشکاهیم شنیدم و سالهاس تو کنج خاطرم مونده بود . دیروز تو جاده چالوس با دوست نازنینی همسفر بودم که خیلی اتفاقی فهمیدم این شعر و تو همون سالها ایشون که از رفیقای گرمابه و گلستان مصطفی هم هست گفته . خیلی این اتفاق برام شیرین بود .
علیرضا جنیدی عزیز
اگه یه وقت باد کلات و انداخت این طرفا لطف کن همه ی غزلتو بذار . ok ?

۱ نظر:

  1. اندیشه ای در من شکفت: برای نخستین بار در زندگی ام حقیقتی را که شعرای بسیاری به شکل ترانه سروده اند و اندیشمندان بسیار نیز ان را به عنوان حکمت نهایی بیان داشته اند دیدم. این حقیقت که عشق عالی ترین و نهایی ترین هدفی است که بشر در ارزوی ان است. و در اینجا بود که به معنای بزرگترین رازی که شعر بشر و اندیشه و باور بشر باید اشکار سازد دست یافتم: رهایی بشر از راه عشق و در عشق است. پی بردم که چگونه بشری که دیگر همه چیزش را در این جهان از دست داده هنوز می تواند به خوشبختی و عشق بیندیشد ولو برای لحظه ای کوتاه به معشوقش می اندیشد. بشر در شرایطی که خلاء کامل را تجربه می کند و نمی تواند نیازهای درونی اش را به شکل عمل مثبتی ابراز نماید تنها کاری که از او بر می اید این است که در حالی که رنج هایش را به شیوه ای راستین و شرافتمندانه تحمل می کند می تواند از راه اندیشیدن به معشوق و تجسم خاطرات عاشقانه ای که از معشوقش دارد خود را خشنود گرداند. برای نخستین بار در زندگی ام بود که به معنای این وا÷ه ها پی بردم ((فرشتگان در اندیشه های شکوهمند ابدی و بی پایان غرقند.))
    انسان در جستجوی معنی نوشته دکتر ویکتور فرانکل ترجمه دکتر نهضت صالحیان مهین میلانی

    پاسخحذف