۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

قدم در راه بي برگشت بگذاريم ...

به صفحه مانيتورم زل زده بودم . از صبح ازپاي کامپيوتر جم نخورده بودم . يه پروژه دستم بود که حسابي درگيرم کرده بود . گفتم کاشکي يه کم بيشتر حواسمو به خودم و آرزوهاي خاک گرفتم ميدادم. آخه من از اون دسته آدمايي ام که کلي فايل باز روي دسکتاپ ذهنشون دارن . مثلن همين دو سه سال پيش بود که با کلي زحمت رفتم يه کتاب html گرفتم و خوندم که يه سايت واسه رزومه کارام درست کنم و آدرسشم رو کارت ويزيتم بزنم . خداييش يه سايت بي نقص از آب دراومد . فقط سه ماه تمام وقتمو گرفت . اما اون سايت هيچ وقت آپلود نشد و اون کارت ويزيت هم همونجور تو هارد کامپيوترم پوسيد . راست گفتن که هر چيزي تو اين دنيا dead line داره . يعني اگه دير به دادش برسي expire ميشه و ديگه فقط يه درد سطل زباله ميخوره . ................ اما شايد اين دفعه فرق کنه . يعني حتمن بايد فرق کنه . يا الان يا هيچ وقت . راستشو بخواين همين صفحه رو هم بيشتر از يه ساله که submit کردم . اما انگار اين يکي داره بختش باز ميشه . ايشالا به پاي همديگه پير شيم .!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر